ای عشق مرا یکدم از خویش برآوردی

ای عشق مرا یکدم از خویش برآوردی
دریای وجودم را در شور و شر آوردی
در بحر حضور من بیخویش سفر کردی
یک سینه سخن بردی صد دل گهر آوردی
یک دشت گل وحشی بر دامنم افشاندی
یک جوی به جان من گلبرگ تر آوردی
بشکفت گل یاسم امید به بار آورد
ای نخل مراد دل آخر ثمر آوردی
گلهای وجود تو بوی دگری دارد
در گرمی حال من رنگ دگر آوردی
ای شاعر شوریده جانانه غزل گفتی
از نای دل و جانت شیر و شکر آوردی

حیدری وجودی

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *