غمزهٔ فتنه گرش بر سر پيكار نبود
شب كه دور نگهش داشت به كف ساغر ناز
كس درآن بزم نديديم كه سرشار نبود
پرتو جلوه، به هربام و دری افتاده ست
ديدهٔ بیبصران قابل ديدار نبود
عمر با سختی بسيار سرآمد قاری
وه كه اين مرحله را جادهٔ هموارنبود
ملک الشعراء قاری عبدالله