بر رقعه کمال تو شاهان پیاده اند
چرخ بلند و همت عالیت گوییا
هر دو به هم ز یک رحم و صلب زاده اند
احباب تو به ذُوره دولت رسیده اند
واعدات در حضیض مذلت فتاده اند
در امتثال حکم تو آزادگان دهر
با سرو در چمن شب و روز ایستاده اند
عمری ست صاحبا که خطیبان خاطرم
یکسر زبان به خطبه مدحت گشاده اند
چون دیدم از طریق فراست که بی مُکاس
دست و دلت وظیفه ارزاق داده اند
گفتم مگر که رسم تقاضا براوفتاد
این رسم خود به طالع ثابت نهاده اند