حکایت دوم

حکایت دوم
خبر دادند مجنون را که: لیلی
ندارد با تو پیوندی و میلی
بدیشان گفت: اگر معشوق جافیست
وفای عاشق بیچاره کافیست
تو نیز، ار طالب آن یار نغزی
قدم را راست می‌نه، تا نلغزی
به هر زخمی ز یاری سرمیپچان
عنان از دوستداری برمپیچان
طریق عشق سستی بر نتابد
محبت جز درستی بر نتابد
به اول آزمایش باشد آنجا
چو بگریزی، گشایش باشد آنجا
اگر خواهی که او غم خوارت افتد
تحمل کن، کزین بسیارت افتد
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *