نشان عدل چه جوئی در این دو سر قافان
که زیر شهپر سیمرغ شد به قله قاف
وزیر زیر لحاف از هوی سخن گوید
اگر چه حق نتوان گفت جز بزیر لحاف
نگاه آل مکرم به اهل ایران شد
چو حربیان به بنی هاشم بن عبد مناف
یکی مشاوره تأسیس شد بدارالعدل
که هست مذبح ایمان و مدفن انصاف
گرفته فاضل خلخالی اندر آن مسند
چو شیخ مهدی کاشی به مجلس اوقاف
برادران وطن را عدوی خود شمرند
که رشک و کینه جبلی است فی هوی الاجیاف
وزیر دون چو بآزار بیگناهی زار
کمر به بندد و باشد زبون بگاه مصاف
از آن گروه ستمگر که در اداره عدل
حلیف باطل و با او بمائده اخلاف
تنی سه چار پی مشورت برانگیزد
دهد بر ایشان دستوری از نفاق و خلاف
کسیکه از طرف عدل حق نداشت عدول
اشاره کرده و تحریک سازد از اطراف
که برزنند به یکباره پشم و پنبه او
بزخم مندفه ظلم و کینه چون نداف
همی بتازند آن جاهلان بدانایان
چنانکه سبع سمان زیر پای سبع عجاف
مسافران را عوعو کنان براه از دور
شوند همچون سگان قبیله بر اضیاف
درون روند تهی دست و چون برون آیند
ز سیم دامنشان پر چو دکه صراف
تمام آکل و ماکول جنس یکدیگرند
مرتبا ز اراذل بگیر تا اشراف
یکی درد دل اصداف بهر مروارید
یکی ز گوهر آبستن است چون اصداف
به نیزه طمع انجیده اند شانه عدل
چو شانه عربان از سنان ذوالاکتاف
درون محکمه برناز و عشوه افزایند
از آن سپس که ستانند رشوه قدر کفاف
شوند یاور حال و قوای مرد قوی
برند مال ضعیفان ز جور باالاضعاف
نعوذباالله از آن مجلس مشاوره کاوست
چه جامه ای که ورا، ظلم ابره، جهل سجاف
بسهو و عمد چو زان انجمن رسد امری
چو حکم شرع ندارد تمیز و استیناف