دیباچه

دیباچه
چو دانا ز گنجینه در باز کرد
بنام خدا نامه آغاز کرد
خدائیکه در مغز هوش آفرید
بتن آدمی با سروش آفرید
روان را بدانش ستایش نمود
سخن را ترازوی دانش نمود
سپس خامه را با زبان جفت کرد
نی گنگ را داور گفت کرد
از او یافت و خشور یزدان پرست
کلید در گنج دانش بدست
محمد چراغ خرد گستران
خداوند و سالار پیغمبران
که با نامه آسمانی بخاک
فرود آمد از نزد یزدان پاک
در آن نامه از راز هر تر و خشک
بپا کند ناف جهان را بمشک
ایا خواجه از داور هست و بود
بجان تو و خاندانت درود
بر آن پیشکار جوان مرد تو
بر آن دختر نازپرور تو
بر آن پیشوایان با فرو داد
که دارند از شیر یزدان نژاد
همه وارث تاج و تخت تواند
همه میوه های درخت تواند
بویژه علی بن موسی که هست
مرا دامن مهرش اندر بدست
برد آسمان بر زمینش نیاز
کند کعبه در آستانش نماز
بفروی این نامه را ساختم
بامیدش این نکته پرداختم
که او در جهان پادشاه من است
ز نیرنگ اختر پناه من است
چو کردم ز خاکش پر از نافه مغز
همه کار من گشت ستوار و نغز
بریدم بسی بندهای شگرف
برون آمدم از بن چاه ژرف
بنام تو ای شاه گردن فراز
نمودم من این پارسی نامه ساز
پی آنکه بنیاد آیین و کیش
در او زنده سازم بنیروی خویش
کنم تازه آیین شرع کهن
براندازم از مشرکان بیخ و بن
چنان خواهم از همت راد تو
وز آن داد و بخش خدا دادتو
که تا هست گردنده گردون بپای
ز من ماند این نامه اندر بجای
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *