ای مدیران جراید ای خطیبان در خطوب
ای حواریون احمد ای هوا خواهان حق
ای بزرگان قبایل ای رئیسان شعوب
ای علمداران امت ای نوامیس خرد
ای خداوندان فکرت ای جواسیس قلوب
قدرت ما را چرا کاهیده قلاب القدر
پرده ما را چرا دریده ستارالعیوب
آسمان در شهر ما پتیاره بارد بر زمین
آفتاب از شرق ما آورده روی اندر غروب
پای ما لنگ است و ره باریک و وادی هولناک
ابر تاریک از شمال و موج طوفان از جنوب
سیلی اخوان و دشنام پدر بینی که گشت
این تن نالان هدف بر توپهای خاره کوب
راعی ما گله ما را بدست گرگ داد
ساقی ما باده ما را به سم دارد مشوب
پاسبان ما ره دزدان بخان ما گشاد
نوش بر ما نیش شد یار طروب آمد غضوب
ای که خاک خویش را چون ریش خود دادی بیاد
بر در دشمن شدی بانوک مژگان خاکروب
خون فرزندان خود کردی بجام دشمنان
این گنه را کی ببخشد فضل غفارالذنوب
غمخورت خوارت کند بنشین و تن بر مرگ ده
بنده ات بندت نهد برخیز و سر بر سنگ کوب
ای بزرگان در پس این ابرهای تیره چیست
کس نیارد درک آن جز علم علام الغیوب
ای که داری درد دین را جفت با عشق وطن
دست از شادی بشوی و خانه ز آزادی بروب
جان فدا کن بی تحاشی کز شرف یابی نوال
سر به کف نه بی محابا تا ز حق گردی مثوب
یا غیاث المستغیثین یا اله العالمین
یا امان الخائفین ایفرد کشاف الکروب
ناله اخوان میثاق فراهان را نمای
با اثر در گوش این جمع از قشور و از لبوب