مشو اندوهگین از رنج گیتی
پیاده پیل گردد شاه ماتت
همی در بازی شطرنج گیتی
همه دانشوران مستند و شیدا
ز سحر و جادو و نیرنج گیتی
دل و چشم حکیمان خیره ماند
ز افسون و دلال و غنج گیتی
چنان کاین مغزها را تیره دارد
می و افیون و بذر البنج گیتی
نماند تا تو بشماری نفس را
شبانه وز چهار و پنج گیتی
امیری دوش کرد این نکته مشهود
از آن دانای حکمت سنج گیتی
که گیتی را نیاید رنج چونان
که دیدی می نیاید گنج گیتی