كاشكي ديگر نباشد حرفي از ( اي كاش ها)
كاش دور از سينه كينه، صحبت از پرخاش ها
كاشكي خورشيد آزادي بتابد در وطن
كور گردد چشم كج بينان و اين خفاش ها
كاش ميشد طرح آبادي براي ملك ريخت
كاش سودي داشت آخر اين همه كنكاش ها
كاش جاي و جايگاهي أهل فرهنگ و ادب
امن باشد از گزند توده ي او باش ها
كاش حق معيار بودي در أمور داوري
كاش بودي بهتران، شايسته ي پاداش ها
تيره بختي چيره شد در بخت ملت؛ كاشكي
بر كشد نقشي ز بخت نيك، اين نقاش ها
سرنگون شد بخت ما و تخت میهن دوستان
حاكم ما گشته اكنون زاده ي بكتاش ها
محمد خردمند