آغاز ماجرا

آغاز ماجرا
تک بیت شعر نابت، آغاز ماجرا بود
پیغام آشنایی، بر یار آشنا بود
آوای دلنشینی، در وقت تلخکامی
بر فکر و شعر شاعر، الهامی از خدا بود
هر واژه اش عسل بود، هر جمله اش غزل بود
آغاز فصل سبزی، پیوند ما دو تا بود
ابروی چون کمانش، چون تار مو میانش
هر مژه در نهانش، یک نیزه‌ی بلا بود
از کار تو در این شب، حس میکنم به مطلب
تسکین گرمی و تب، دستان پر حنا بود
این قلب جایگاهت ، این سر فدای راهت
کشتی به یک نگاهت، عاشق که مبتلا بود
در کنج سینه ی من درد عمیقی خفته
من دوست دارمش چون از یار با وفا بود
تا درحریم عشقت، از شوق پا گذارم
گل فرش راهم انگار، گرچند بوریا بود
چشمان مست یارم چشمان انقلابیست
در کشور دل من انگار کودتا بود
رنگ دلم پریده از کمترین نگاهت
در قلدری دو چشمت مانند امریکا بود
بی روی خوب تو بلخ در کام من شده تلخ
بی تو به جاده هایش نی نور و نی صفا بود
شامت بخیر دکتور حالم خرابه بدجور
روسینه دست بگذار، این دست نه؛ شفا بود
محمد خردمند
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *