آه یارب تا به عشقت دیده ها را نم زده

آه یارب تا به عشقت دیده ها را نم زده
غنچه ی پژمرده ی احساس را شبنم زده
هرکجایی سایه ی مهر ت اگر تابیده است
جلوه اش سرمایه ی خورشید را برهم زده
بار سنگین گناهم را امید لطف تو
آب کرده ، شاد کرده سینه ی ماتم زده
تا ترا دارم ندارم ترس و امید از کسی
گرچه شیطان سنگ کینه با بنی آدم زده
دیده را در خلوتم با اشک روشن می کنم
نام زیبایت دل پر زخم را مرهم زده
هر تکبر پیشه را راحت نمودی واژگون
تاج سردادی عزیزی را که خود را کم زده
محمد خردمند
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *