با زبان زخم نزن این دل بی پروا را
مثل یک شام که دلتنگ غروبم شاید
بکنم تیره به درد دل خود دریا را
آه مهتاب، بیا حرف دلم بسیار است !
با تو تقسیم کنم غصه ی این شبها را
ماهی را یکدمی از آب نکش می میرد
با نبودت مده آزار من تنها را
این مجازی شدن از عشق، هوس می سازد
کاش می شد که حقیقت بکنیم دنیا را
واژه عشق به لبخند تو پیدا کرده
این همه سوژه و جذابیت معنا را
عشقِ الآن که میسر شده تاخیر نکن
عاشقان سال دگر می شمرد فردا را
محمد خردمند