آنکه در بحران غم با من وفا داری کند
درد قلبم را چو دکتر ها پرستاری کند
دوست آن باشد که در عمق پریشان حالی ات
دست گیرت باشد و با جان و دل یاری کند
جایگاه ناجوانمردان کجا باشد به دل
سینه جای آن که از روی کرم کاری کند
خنده تسکین دل غمدیده باشد، خنده کن
یک تبسم کار صد دارو به بیماری کند
دل کجا درد فراق خوب رویان می کشد
دلربا وقتیکه با صد ناز ، دلداری کند
دیده در دامان تنگ دهر دون پرور مدوز
آشیان مرغکان را طعمه ی ماری کند
ای خدا بشکسته باد انگشت آن پرخاشگر
از تکبر یا جهالت مردم آزاری کند
ای خوشا مردی که دارد همسری از جنس مهر
عشق یارش را به شوق جان نگهداری کند
خوش به حال شاعری با شعر های ناب خود
لابلای گفته ها در شعر شهکاری کند
محمد خردمند