تا تبسم بر لب قندت نمایان می شود
بغض سنگین دلم یکباره درمان می شود
چهره دلبر ، چشم هایت دلرباتر ای رفیق
ماهتاب از جلوه ی رویت هراسان می شود
نازنینم آنچه در توصیف حسنت گفته ام
خاص حسن چشم تو کلیات و دیوان می شود
شبنم از غم خفته بر ابروی گل های چمن
خوش بتاب از دیدنت گلزار تابان می شود
میشود لب را به لبخند قشنگ عادت بدی ؟
خشم نازت لابلای خنده پنهان می شود
مثل بارانی عزیزم فصل خوشرنگ بهار
قطره آبی که گیاه مرده را جان می شود
بلخ بی روی تو تلخ اما هرات از تو نبات
خوش بیا با تو بنای غصه ویران می شود
*******
محمد خردمند