میروی و میشود آغاز تنهایی
” میشود آغاز ” فصل راز تنهایی
مثل بسمل میتپد’ مینالد و گرید
آه می رقصد دلم بر ساز تنهایی
رفت ، تنها جا فتادم ، واقعا دنیا
در قفس ماند به صد پرواز تنهایی
در نبودت زندگی صحرای وحشت زاست
می کشاند هر طرف آواز تنهایی
واژه واژه شعر من با درد آغشته
دل شده عاجزتر از اعجاز تنهایی
های مردم! مردم از بی مردمی ، یارب
میسزد با تو فقط این ناز تنهایی
خیلی ممنون از شما یاران که میخوانید
شعر تنهایی من در فاز تنهایی
محمد خردمند