گاهی از جنس همان هدیه عذابی دارد
کامها تشنهی عشقاند مگر حیف، جهان…
از وفا نقشهی افسرده سرابی دارد
جادهها تنگ، فضا دود، چمن پژمرده …
چقدر میهن من حال خرابی دارد ؟!
یاد آن روز که حق مال خدا بود، بخیر
هر فرومایه در امروز کتابی دارد
حاجتی نیست به تعبیر خودت یوسف جان
شاه با گاو ، گهی خوردن و خوابی دارد
دوستیها شده نیرنگ و دو رنگی فرهنگ
هرکه بر شومی اش از خنده نقابی دارد
حق و باطل شده معلوم، مگر مصلحتاً
گاهی این بی طرفی نیز ثوابی دارد
محمد خردمند