فصل پاییز اگر رفت بهاری آید

فصل پاییز اگر رفت بهاری آید
فرض کن گرتو نباشی به چه کاری آید ؟
درد میروید از این اشک به کشت دل ما
تو بیا تا که به این قلب، قراری آید
خشم تا آیینه دار دل دیوانه ماست
غصه چون مرده ی شومی به مزاری آید
شاخه بشکست و گل از ریشه به خشکیدن شد
باغبان منتظر اینک که نگاری آید
شعله زد باد به سقف حرم و خانه ی عشق
چکنم گر پس از این گرد ، سواری آید
سعدیا نیست بشر عضو بشر ها بنگر
بوی خون تو از این دوست که داری، آید
آتش آنجا (*) به تن کودک و زن شعله ور است (* سوریه، باغوز)
هر طرف رو بکنی گریه ی زاری آید
و به همسایه (*) که مرهم بنهد زخم تنش
جشن پاکوبی و هم ارج گذاری آید (* نوروز، افغانستان)
آخر این چشم به درد چه کسی میگرید ؟
چکنم با غم و اندوه ، بهاری آید !؟
محمد خردمند
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *