دل از عهدی که به لب داشت، عمل میخواهد
شعر پژمرده ی محتاج طراوت امشب
موسم سبزه و باران و بغل میخواهد
آنطرف زل زده یک مرد به بن بست عبور
مثل یک بید فنا دیده حمل می خواهد
آنکه یک روز گرفتار دو لبخندت بود
دیدم امروز که از درد ، اجل میخواهد
سخت آزرده دل ایستاده کنار جاده
دیدن روی ترا حد اقل می خواهد
پیچ در پیچ به صد کور گره افتاده
در چنین معضله از لطف تو حل میخواهد
شاعر عاشقت این داشت ، کم ی او کرمت
گرچه چشم تو دو دیوان غزل می خواهد
محمد خردمند