دل به کنج عافیت راحت طلب دارد ولی
گنج راحت بر تن کوشش نمایان میشود
هرکه پای دل به بند خال و خط زنجیر کرد
اشتباهی که به هر گامی پشیمان میشود
عشق تا از مرز خواهش پا به بیرون مینهد
جذبه شعر و ادب در جوش و جولان میشود
عشق را دریاب ای شاعر که در چنگ هوس
با دوسه بازیگر شهوت هراسان میشود
عشق میپوسد به این مخروبهی فسق و گناه
سینه ها آرامگاهش نیست؛ زندان میشود
سخت میگریم برای عشق، این حس قشنگ
تا چه حد بازیچهی افکار نادان میشود؟
خون این در رنگ ابیات غزل ها جاری است
های شاعر ! در قیامت از تو پرسان میشود
عشق ! ای احساس لذت بخش و روح زندگی
بی تو کاخ معرفت از بیخ ویران میشود
محمد خردمند