اینجا که نعره های سبکبار میزنند
نام ستم به هر در و دیوار میزنند
ظاهر به نام خدمت ما در حضور خلق
هرجا شعار خالی خود جار میزنند
یکسو ببین که دکتر و نرس و دوا فروش
دارایی های کیسهای بیمار میزنند
یکسو ببین که قاضی و مسئول دادگاه
شاکی که هرچه داشت، به یکبار میزنند
یکسو ببین که عسکر و ضابط به نوبتش
از حق آن شهید و عزا دار میزنند
یکسو ببین که قاری و ملای بی کتاب
از تاپه ها به دیگری صد بار میزنند
یکسو ببین که عاطفه ها را دریده اند
از مزد و از حقوق غریبکار میزنند
دیگر از این دیار غضب آفرین فرار
بگریز اگرنه خادم و بادار میزنند
محمد خردمند