نباشی در دل شعرم غزل چه کار آید
از اینکه یخ زده لبخند های احساسم
شکوفههای چمن نیز داغدار آید
دگر گلی که نماینده ی بهار تو بود
به یاد خاطره ای تلخ ، سوگوار آید
سرود سرد و سکوت شب و غم هر روز
به سالنامه ی افسرده بار بار آید
اگر که خنده کنی گل زنی به چهره ی ماه
به عمق سردی ی پائیز نوبهار آید
کسی که درد ترا مرگ خویش می پنداشت
برای مرهم زخم تو پای دار آید
محمد خردمند