خود را به پیش آينه ای رو به رو كند
باران شود به خاك ترك خورده ي تنم
غمهاي بيشمار مرا شستشو كند
باران هميشه مژده ي رحمت نمی شود
چون میده میده حال مرا زير و رو كند
قلبش حرم سراي كدامين خليفه بود؟
زیرا گلی نمانده که او آرزو كند
هر جا نهال عشق اگر غرس مي كني
بايد كه آب و دانه دهي تا نمو كند
در آتشم کشید و برید و گسست و رفت
حالا چه مانده باز که او مو به مو کند
پاك است نام عشق بگيرد اگر که او
هفتاد بار بايد از اول وضو كند
گوشش گرفته سخت خطِ بيني اش دهم
دل را كه ناخلف بشود رخ به او كند
****
اين شعر چون (گلوي وطن )سرد و ساكت است
كس نيست تا دو تار تنش را رفو كند؟
شهلا دانشور