امشب به ماه، بيباك از یار قصه کردم

امشب به ماه، بيباك از یار قصه کردم
از ماجراي قلب بيمار قصه کردم
مهتاب گفت: چون تو، تنهام با دلِ تنگ
اين شعر را به ساز گيتار قصه كردم
وقتی که غرق بودم، در چشمه هاي چشمش
از موج وحشی اينبار، بسیار قصه کردم
با تيك تيك ساعت، از قلب بي بضاعت
پيچيده دَور خويشم، چون مار قصه كردم
من قرص ِ خواب خوردم، يا قرص خواب منرا ؟
هنگام (بختك)اما، هشيار قصه كردم
شب داد جان در آغوشِ صبح، پيش چشمم
تا صبح، از سر شب بیدار قصه کردم
گفتم که جان سالم از عشق کس نبرده
از عشق کس نبرده ….تکرار قصه کردم
شهلا دانشور
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *