چون ریشهی چنار، تهی دل بکارمت
گفتی اجازه هست ترا دوست .. دوست… دوست…؟
گفتم هزار بار بگو دوست دارمت.
گفتی که تک درخت خزانم بدون تو
یعنی که شاخه شاخه ترا می بهارمت
گفتی که دور هستی و چون دستهگل ترا
از شهر بلخ در بغل خود بیارمت
گفتم که کاش بارش رحمت بودی برام
تا در زمین خشک دل خود ببارمت
انگورو چیله چیله بمن تاک میشوی
هر چند نوش نوش دهی در خمارمت
گفتی که میروی نفسم بند ميشود
هر لحظه شوق من به تو صد چند میشود.
جای ترا که هیچ کسی پر نمیکند
آیا کسی به مثل تو مانند میشود؟
بر وصف گل که سار نباشد چه فایده
با تو بهار سبز و خوشایند میشود
لبریز حس و عاطفه یی آینه من!
کی نیمهی جانم بتو پیوند میشود؟
پ ن: خوشه اول این غزل عاشقانه از سعید بیابانگی بوده است. اگر چند توارد بوده باز هم ستاره زدم و
ادامه اش دادم این غزل نیز مانند سایر غزلیاتم بدون مخاطب است.
شهلا دانشور