بغض پنهاني خود را كه نبارم سخت است

بغض پنهاني خود را كه نبارم سخت است
دست بر دست گره کرده،فشارم سخت هست
سالها منتظرت حيف، دگر تابم نيست
لحظه ها رابه تباهی، بشمارم سخت است
خاطراتت به دلِ باغِ طبيعت نقش است
فصل پائیز تو را ياد بيارم سخت است
برده ي از سر من خواب و خيالم ليكن
من كه عمريست ترا عاشق زارم سخت است
كوه كن فرض كنم قلب ترا دژ آلود
از دل سنگ كه من آب برآرم سخت است
برگ و بارم همه پاييز و زمستاني شد
من اميدي به بهاري كه ندارم سخت است
شهلا دانشور
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *