جمع قشنگ چشم و تنِ استوايی ات

جمع قشنگ چشم و تنِ استوايی ات
زيباست ذهن سنتي و ابتدائي ات
گل را، بهار را به توان هزارکن
صفر اند صفر پیش تو و آشنایی ات
از جذبه‌ی زنانگی‌ام از سرای روح
ای جان! خدا نخواسته باشد جدايي ات
ماهي جان و سيبِ لب و ناك گونه هام
نوشت به اين تعارف و خوش اشتهايي ات
وقتی که چشمه‌ی غزلت طرح رویم است
شادم بنوشم از لب شیرین سرایی ات
این ایستادگی و جوان مردی تو کَند-
دل را زسینه خاصیت آریایی ات
وقتی هزار دل به فدایم کنی، چرا –
من ناکسم اگر نکنم سر فدایی ات؟
شهلا دانشور
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *