تا ابد باشي و باشم به برت همسركم
مزهی توت فرنگیاست لب شيرينت
بودنت رایحهی پیچک دورو برکم
میدمد خنده به ماهیچه و رگهای لبم
تاكه ميبينمت اي سبز ترین منظرکم
من به ديدار تو چون صاعقهی طور و سپهر
تو تجلی ِدل و سرمهی چشم ترکم
لا بلا می پرد از هر سخنت باشه و باز
میبرد با خودکش هوش و دو گوش كرکم
اي تو مستقبل و ماضي و مضارع قريب
پنجمين فصل به تقويم دل خود سرکم
میکشد هیمهی عشقت به هلاكم آخر
رود گنگا بشوی بعد به خاکسترکم
شهلا دانشور