چنانچه شاعرم و درخیال در گیرم

چنانچه شاعرم و درخیال در گیرم
در آرزوی محالت محال در گیرم
گهی خیال پریدن کنم ولی افسوس
شکسته بال و پرم در زوال در گیرم
چگونه من بسرایم که دوستت دارم
در آرزوي تو با قیل و قال در گیرم
پرنده ی دلِ من میلِ آسمان دارد
به میله های قفس،بی مجال در گیرم
دلم به دشت و دمن ،خُرّمی نمی یابد
کجا روم؟پیِ چند احتمال در گیرم
به پیله مانده ودر آرزوي پروازم
از ابتدا كه درين ابتذال در گيرم
اگر تو رودي و ماهي منم به دور از تو-
حيات دارم و با اين سوال در گيرم
شمیمِ خاطره ای مانده در دلِ یک شال
و سالهاست که با بوی شال در گیرم
به چار راهِ حوادث نشسته حوصله ام
به خویش و سايه ام اين چند سال در گيرم
شهلا دانشور
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *