نه در آيينه و آبي قشنگي خويش مي جويد
نه دست و پا به دريا مي زند در امتداد عشق
نه رد پاي او را مثل سگ در كوچه مي بويد
به زير پاي او همچون علف پامال ميگرديد
به پيش پاي او همچون علف ديگر نمي رويد
كنار رود بنشسته كتاب خاطراتش را
ميان آب مي اندازد و خوناب مي شويد
دگر شيمه ندارد قلب او عاشق نميگردد
شود قبله اگر كويش نمي جويد نمي پويد
شهلا دانشور