تير زمانه را سپر ، دست و دعاي مادرم
راه مرا چراغ او ، روح لطيف باغ او
سبزه و گل بهار و مل، مثل هواي مادرم
عشق و صفاست مادرم قوت پاست مادرم
لطف خداست مادرم، جان به فداي مادرم
با خبری به خشک و تر ، بس که نبسته او نظر
دست نخورده تا سحر ، بستر و جاي مادرم
بحر زلال و عاطفهست ، رگ رگ شیر پاک او
این غزل است قاصر از ، وصف و ثنای مادرم
درد و غمم بجان خرید، زشت مرا دمی ندید
عمر من و بقای من، هر چه رضای مادرم
شهلا دانشور