مرا خمار به چشم نگار بگذاريد

مرا خمار به چشم نگار بگذاريد
به درد عشق مرا بيقرار بگذاريد
زمثنوي لبانش به وجد ميايم
سماع من به محيطش هزار بگذريد
اگر كه راه كشيدم به خانه ي قلبش
مرا به بند دلش انحصار بگذاريد
من از بهار وجودش به شور مي آيم
مرا قناري و او را بهار بگذاريد
شبيه رابعه و درد هاي ليلايي
شدم چنان و مرا زرد و زار بگذاريد
شهلا دانشور
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *