چه کرده ای به دل من که سست بنیادم
به پرسه های شبانه فقط تو هستی و بس
به کوچه های درونت به غربت افتادم
چه عاشقانه و پر درد، سطر سطر غزل
سرودم و نشنیدی غريو وفریادم
پرنده ام که قفس گشته وسعت دوجهان
اگر چه بال زنانم اگر چه آزادم
نسیم تند تو مي زد درخت احساسم
شبیه برگ به دستان باد بربادم
چو شمع کیک تولّد مقابلت ماندم
نشد که جان بدهم قطره قطره افتادم
شهلا دانشور