من از انسان دو روي از عمق جان ناراضي ام

من از انسان دو روي از عمق جان ناراضي ام
از هوا از خاك حتا آسمان ناراضي ام
من ندارم شکوه بينِ دشمنان رنگ رنگ
من كه بشكستم زجمع دوستان ناراضي ام
با نگاهی خوب دیدم،زخم خوردم، سوختم
من ندارم اعتماد از دیدگان، ناراضی ام
از تلسکوپ دو چشمم بوسه کردم ماه را
ماه جز سنگِ نبود از کهکشان ناراضی ام
ارغوان و نرگس احساس من پژمردو مرد
ناز پرورده زدست باغبان ناراضي ام
در میان دوستان پابند پیمان خودم
در رفاقت از رفیق ناجوان ناراضی ام
شهلا دانشور
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *