موجه موجه شور و شعرِ بی سروسامانی ام
چشم گوش دست و پايم در اسارت مانده است
جرم من زن، پنجره در پنجره زنداني ام
مشت دشمن كي رسد بر اين دل چون آهنم
من كه خوردم ضربه از دستان يار جاني ام.
چون شبيه گوسفندي از شبان زندگي
چوب خوردم دايماً فرمانبرو قرباني ام.
صد صدا در من عجين و هفت خورجين بر جبين
ماه رو، در روسري شب چنان پنهاني ام
سنگسارم جرم من احساس و عشق و عاطفه است
در قضاوت هاي صحرايي زن شيطاني ام
صد تفنگ داعش و طالب اثر بر من نكرد
چون گلم، ليكن شهامت دارم و افغاني ام
شهلا دانشور