من دل قدسي تو را،بر دل و جان خريده ام.

من دل قدسي تو را،بر دل و جان خريده ام.
شربت تلخ الفتِ مهر تو را چشيده ام
گاه زشرق مي دمي گاه ز غرب مي رسي؛
چون گل آفتاب گرد، گردِ تنت تنيده ام .
من چو كبوترانه بر وسعت آسمان دل،
بال و پري گشودم و شعر تر آفريده ام.
شعر چه حاجت اي صنم ؛ كز دل خون جگر زغم،
واژه به واژه خونِ دل، سر زده از دو دیده ام.
عشق بود جفاي تو؛جور بود وفاي تو .
من كه زجور عشق تو بسمل خون چكيده ام.
در به در غمت شدم؛در دل کوچه های درد.
زخم مزن مرا؛ که من درد بخون تپیده ام.
شهلا دانشور
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *