وای وای از این همه مجبوریم

وای وای از این همه مجبوریم
فصل دوری شام زنده گوریم
عيد، آمد رشقه‌یی پوشیده ام
ظاهراً سبز از درون نا جوريم
خواهرم ميگفت: مي زيبد بتو
مثل گلها مي نمايي حوريم!
در غروب غصه افتادم به فکر
می‌رسد پایان شب مهجوریم؟
چشمِ انگوري من را خواب نيست
كرده حتمن چشمكِ مخموریم
شب سرايي ميكندجِر جيركان
شايد از حال دل مسحوریم
دوستانم دور من اي واي من
گوشه گير ِگوشه گير اين طوري ام
بس بكن بر كي نمايش مي دهي؟
شَنگ شنگ اي شنگ شنگِ چوري ام!
شهلا دانشور
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *