چون دست تبر شاخچه ي پر ثمرم را
اي خاك تو كي سير شوي از تن خوبان
بلعيده اي چي طور؟ تو لخت جگرم را
از صخره و کوه و دمنم گاه بجوييد
از پرچم آزادیِ کشور اثرم را
افغانيِ سر سختم و آزاد بيانديش
هرگز نكنم خم به كسي هيچ سرم را
من تاج و پكول از تو به ميراث گرفتم
در راه تو مي ريزم و رزم و هنرم را
تو قاره ي رشيا بشكستي و منم نيز
شش قاره بلرزانم و هر دور و برم را
هر چند كه هر خار و خسي پيش رهم هست
هرگز نكند بند مسير سفرم را
شهلا دانشور