هیچ میبینی که کرده دل فدایت جانکم؟
من نهالِ ماهِ حوتم تو بهار خوش نسیم
سبز میآیم که باشی در هوایت جانکم
عشق ساری بوده و پیر و جوان نشناختهست
من فدای این سرایت در سرایت جانکم
خاک نه؛ از آب خالص ساخته خالق ترا
هی که غرقی آن دو قطره چشم هایت جانکم.
بهر عشقت زنگ مندر کوفتم تا «آگره»
نی صنم ماندو نه مسجد از برایت جانکم
شهلا دانشور