به چشم هر کس و ناکس نشستی با خودم قهرم
من و این جام ناکامی که با مهتاب می نوشم
تو باساقی به هر میخانه مستی با خودم قهرم
چو نیلوفر ز تو من ریشه ریشه سبز گردیدم
تو چون طوفان مرا در هم شکستی با خودم قهرم
تو می آیی ,من از غم حلقه حلقه باز می گردم
برایِ برکه ی دل سنگ هستی با خودم قهرم
تو رود سرکشی بودی که بیراهه مسیرت شد
تو با دریا چو پیوندت گسستی با خودم قهرم
گرفتی از دل دریای رویا ها و با صد جور
مرا تنها درون تُنگ بستی با خودم قهرم
شگوفه باختری