آفتاب در خون خود می تپید

آفتاب در خون خود می تپید
وابر های سیاه
ماتم دارند
برای آفتاب که
کشته شد
مادران
پا های پر آبله پسران خود را
جستجو می کردند
پسران که آمده بودند
تا اندیشه ی گرسنگی را
از ذهن مادران خود بدزدند
آب درياى چشم كابل سر آمده و بيرون مى ريزد
دریا با خون
آلوده است
وقتی پدران
برای آغوش گرفتن روح فرزندان خود
داخل آب می شدند
لباس شان
رنگ غروب را می گرفت
برآمدن مهتاب
از لای ابر ها
شبیه پاره شدن
دلی مادری بود
که از قفس سینه
بیرون زده
بعد از دیدن
آبله های پای پسر اش
که در گوشه
دور از تنش
افتاده بود
و
آفتاب
دیگر
طلوع نخواهد کرد
شگوفه باختری
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *