این دلِ بی رنگ من با رنگ ها خو کرده است
بعد از این باید سراغم را بگیری از قفس
بال من با تار و این آونگ ها خو کرده است
آهنم من داغ صد ها زخم در من خفته است
سینه ام با آتش و با زنگ ها خو کرده است
آمدی در گفته هایت نغمه های عشق بود
بعد تو دل با همه نیرنگ ها خو کرده است
برکه ی چشمت پر از قلّاب دل آزردن است
ماهی من با غم این چنگ ها خو کرده است
شگوفه باختری