پیچیده در دهن نفسِ سرد یک گناه

پیچیده در دهن نفسِ سرد یک گناه
در من نشسته لذّتِی ازدرد یک گناه
می سازدم نگاهِ که تا عمق چشم من
سوزانده است جانِ مرا رّدّ یک گناه
هر شب که کودکِ غزلی زنده می شود
در بوسه های وسوسه ی مرد یک گناه
صحرا به پای قیس ز غم چاله کنده است
لیلا به جرم عشق، شود طرد یک گناه
پاییز بعد رفتنِ هر برگ، از بهار
در فصل زندگی شده رو زرد یک گناه
وقتی شکست، بال پرستو به دست باد
پاشید روی باغ، خزان گرد یک گناه
شگوفه باختری
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *