زلفی سیاه را به سرِ دار می کَشد

زلفی سیاه را به سرِ دار می کَشد
آن ابر ، ماه را به سر دار می کشد
در کوچه تا صدای زنی می رسد به گوش
دینِ اَلٰه را به سرِ دار می کَشد
گاهی شلاق صبر به پایِ تو می زند
هر بی پناه را به سرِ دار می کَشد
این شب دوباره سرمه ی غم را کَشد به چشم
….و این اشتباه را به سرِ دار می کَشد
تا غنچه ای ز شوق شگُفت است روی لب
گل را گیاه را به سرِ دار می کَشد
نگذار تا صدای قدم ها شود بلند
شهوت سپاه را به سرِ دار می کَشد
شگوفه باختری
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *