قطره قطره نوشيدم
و دريا دريا غرق شدم
آسمان چشمانم دانه دانه باريد
و تو كاسه كاسه سيراب شدى
من بيشتر شراب مى خواهم
و تو تشنه تر مى شوى
در من درختى
شگوفه شگوفه گل كرد
و تو باغ باغ ميوه چيدى
درخت بارور شد
ولى تو منتظر دانه اى در ساحت باورت هستى
درخت شاخه شاخه سبز شد
و برگ برگ فرو ريخت
تو گام به گام
پا گذاشتى
برگ ها به افتيدن زير قدم هايت عادت كردند
و تو صداى شكستن را غزل غزل مى سرايى
و من
هنوز شرابِ شعر مى خواهم
شگوفه باختری