این عشق را من,از دلم کم می کنم اما
یا برگهای خشک در پاییز قلبت را
با اشک های خود پر از نم می کنم اما
با شعله ی هجران زنم آتش غزل ها را
هر واژه را من غرق ماتم می کنم اما
من خواستم تا او بسوزد در حسادت ها
“چایی برایِ دیگری دم “می کنم اما
اندیشه ی “برگشت” از سر می کنم بیرون
دل را تهی از حالِ مبهم می کنم اما
قابِ خیالت را به هر دیوار می کوبم
دل را چو با یادِ تو همدم می کنم اما
شگوفه باختری