می سوزم به شعله ی خویش

می سوزم به شعله ی خویش
که
آتش اش
از هیزم های خشکیده ی
سر زمین تو
افروخته شد
دستان زمان
دانه های نور
گریخته
از آفتاب
خیالت را
در هیزم های خشکیده رساند
تا
تو
از شعله های که
از نور خیالت
افروخته بودی
در دلی
که عزم
رحیل داشتی
حظ تماشایی
بچشی
شگوفه باختری
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *