غروب آخر به دستِ خود طناب دار خواهد داد
من آن افتاده اسپندم که با هر شعله ی آتش
سرود سوختن را در گلو هشدار خواهد داد
به پشتِ ابر ها مهتاب پنهان گشت,دانستم
که تیغ روشنی مه راشبی اخطار خواهد داد
خزان تا پای خود در گلشنِ رویای ما بگذاشت
تبر آواز در گوش چمن بسیار خواهد داد
اگر ژاله نهال و باغ این دل را نرنجاند
به کامش قطره ی شبنم ثمر پر بار خواهد داد
از آن آتش که هر دم دامن پروانه می سوزد
شبی یک شمع ، اورا لحظه ای زنهار خواهد داد
شگوفه باختری