تابوت دل به دوش ، کجا می زنم قدم ؟
خاکستری به جا ز تو مانده است در دلم
در جستجوی شعله چرا می زنم قدم
لبخند های گرم تو در خانه خفته است
من با سکوت سرد صدا می زنم قدم
دانم که عشق تو همه ممنوع گشته است
پنهان تو را ز چشم خدا می زنم قدم
من برکه ام سراب دلم را ربوده است
آغوش ماه را به ریا می زنم قدم
من بار بار باغ و بهارِ دل تو را
چون باد ها رهای رها می زنم قدم
شگوفه باختری