مرز را برداشتم؛ زیر و زبر انداختم
دَور سه کشور کشیدم حلقه و شیراز را-
پهلوی کولاب و کابل برب هبر انداختم
تا لبی ترسیم کردم؛ گفت ایران بزرگ
صور اسرافیل را در گوش کر انداختم
نام این جغرافیا را پارسی بگذاشتم
در دهان خام هها شیر و شکر انداختم
لااقل در نقش هها گفتم خراسان یستم
گرچه دردم بیش؛ امّا مختصر انداختم