آوار سنگ در دل آیینه داشتیم
دیدی رفیق؟ عاطفه در ما نبود، بود؟
فرمان روای فاجعه در سینه داشتیم
دیدی رفیق؟ دور شدیم، دور از خودی
در پستی و بلندی خود زینه داشتیم
دیدی رفیق؟ شهر پُر از بیم و وحشت است
از خون به دست کودک مان خینه داشتیم
دیدی رفیق؟ جامۀ تزویر شهر را
از هرچه زشت بود، در آن پینه داشتیم
دیدی ولی رفیق، تعجب نکن که ما
-این تازه نیست- عادت دیرینه داشتیم!